فـرهـادِ کـوه

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۵۴ ب.ظ

پیمایش مسیر روستای پاقلعه به قلعه موران

بعد از مدت ها که برنامه ی خوب و دلچسب چند روزه نرفته بودم خداروشکر برنامه ای در خور موقعیت زمانی ما جور شد و با 4 نفر از دوستان عزیز تر از جانم کوله هارو بستیمو آماده ی سفر شدیم...
مدت این برنامه رو 4 و نیم روزه در نظر گرفتیم که بر دو قسمت بود که در این گزارش قسمت اول اون یعنی صعود به قلعه موران رو توضیح میدم.

در تابستان 94 به قلعه موران رفته بودم و منظره ی زیباشو دیده بودم اما همون زمان به خودم قول دادم که حتما در بهار مجدد به قلعه برم و در زمان اوج زیباییش اونجا باشم. همین باعث شد تا در اولین فرصت فراهم شده مجدد به این مکان رویایی برم...

برنامه ریزی ای که برای این تکه از برنامه در نظر گرفته بودیم دو و نیم روز بود که بعدا به علتی تغییر کرد و یکو نیم روزه شد. ما میخواستیم به قلعه صعود بکنیم و شب اول رو اونجا بخوابیم و روز بعد از روی خط الراس به سمت آبشار شیرآباد راه بیفتیم و شب دوم رو روی خط الراس یا در نزدیکی آبشار بخوابیم. و روز بعد آبشار اول شیرآباد انتهای مسیرمون باشه که تغییر کرد برنامه و مقصدمون آبشار پشمکی شد.

روز چهارشنبه 19 اسفند 94 ساعت 3 عصر با ماشین دوست عزیزم جواد محمد پور از طرقبه به سمت گرگان راه افتادیم. حدود یه ساعتی در مسیر توقف داشتیم و حدود 11 شب به آزادشهر رسیدیم. واسه شام پیشنهاد دادم که بریم به آشپزخانه مرکزی خان ببین که غذای خوبی داره ولی خب تا رفتیم خان ببین ساعت 12 شد و حتی ساندویچی ها هم باز نبود!
بالاخره یه جیگرکی پیدا کردیم که املت هم داشت و نظر همه بر این بود که یه غذایی بگیریم سیر بشیم کامل(حسااابی گشنمون بود!!)
خلاصه نفری یه املت خوردیم و بعدش باز یه سیخم کباب هم ضمیمش...
اون شب واسه خواب پیشنهاد دادم بریم پارک رامیان که قبلا هم رفته بودم و واسه خواب خوب بودو آلاچیق داشت.


البته این سری که ما رفتیم خوابیدن زیر آلاچیق ها ممنوع شده بود اما بنده خدایی که اونجا بود دمش گرم با ما راه اومد و یه آلاچیق که دورشم بسته بود به ما اجازه داد بریم بخوابیم. می گفت:«اینا واسه مسافراس، اگه شما استفاده نکنید پس کی استفاده بکنه!» دمش گرم.
خلاصه شب رو اونجا خوابیدیمو گوشی ها و پاور بانکارو مجدد فول شارژ کردیم. :)


روز اول:
صبح پنجشنبه 20ام حدود 7 با بیدار باش نگهبان پارک بیدار شدیم و جمع و جور کردیم راه افتادیم سمت رامیان واسه خرید آذوقه و مایحتاج برنامه. بعد از خرید به سمت دریاچه گل رامیان رفتیم که بهترین مکان در اون محدوده واسه صبحانه خوردن و بستن کوله ها بود.


توضیحات کامل در رابطه با دریاچه گل رامیان رو در زیر میذارم واستون:

دریاچه گل رامیان


دریاچه و چشمه گل رامیان در موقعیت جغرافیایی N365834 E550621 در استان گلستان واقع است. این چشمه و دریاچه در جنوب شهر رامیان یکی از شهرهای تابع استان گلستان واقع شده است . این چشمه   در دامنه کوه "پنهان خانه" قرار گرفته است. چشمه گل رامیان به صورت یک استخر طبیعی به طول ‪ ۹۰‬متر و به عرض ‪ ۸۰‬متر و به عمق ‪ ۳۴‬تا ‪ ۴۴‬متر و به روایتی به ‪ ۸۰‬متر است که در ارتفاع ‪ ۳۲۰‬متری از سطح دریا قرار دارد. این چشمه در 5 کیلومتری جنوب شهرستان رامیان و در 85 کیلومتری مرکز استان (گرگان) قرار دارد. از سه طرف به جنگل و از یک طرف به زمینهای زراعی متصل است. آب چشمه از کف زمین می جوشد.


وجه تسمیه


کلمه " گل " در زبان ترکی به منطقه ای گود و عمیق که آب در آن جمع می شود گفته می شود.گل، کلمه ای آرامی و به معنای جشمه جوشان که در حوزه های شمالی سرزمین باستانی ورکان(گرگان) تا به آسیای مرکزی و چین و اروسیا تا به نام کشور چشمه ها (گل ها) فرانسه وارد ادبیات تایخی قرون و اعصار شده است. گل ها یا دریاچه ها در حوزه های آسیای مرکزی و ایران در جغرافیای طبیعی با نام های آلماگل، آلاگل و در جغرافیای انسانی به عنوان نشان و نماد اقوام شمالی ایران بزرگ دریافته ها و نقوش اشیاء آنان با عناوین ماری گل، آینه گل ... و بعنوان عناصر هویت فرهنگی ایران و آسیای مرکزی وارد مباحث تاریخی و قوم نگاری شده است.



دریاچه گل رامیان


بعد از بستن کوله ها سوار بر ماشین به سمت روستای پا قلعه به راه افتادیم. تا اینجای برنامه هوا کاملا ابری بود و حتی گاهی یه بارش مختصری هم داشت.


بستن کوله ها و حرکت به سمت روستای پا قلعه


با تجربه ای که قبلا از ابرهای ارتفاع پایین این منطقه داشتم احتمال دادم که بالا هوا آفتابی باشه و خداروشکر دقیقا همینطور بود...
با رسیدن به روستا کاملا از ابرها رد شدیم و هوای آفتابی رو از این به بعد داشتیم. ماشین رو در جای امنی پارک کردیم و ساعت 11:15 به سمت قلعه حرکتمون رو شروع کردیم.


ابتدای حرکت و بعد از روستا



در سمت راست دهانه ی شرقی قلعه موران دیده میشه


بعد از پیدا کردن مسیر پاکوب کم کم شیب زیاد تر شد و ما هم چون با کوله سنگین بودیم کمی سرعت رو کمتر کردیم.


در مسیر رسیدن به قلعه


در قسمت هایی از مسیر باید دست به سنگ شد که احتیاط بیشتری رو میطلبید. نهایتا حدود ساعت 4 به بالای قلعه رسیدیم...


اولین منظره ای که بعد از رسیدن به قلعه موران میبینید...


پس از رسیدن به بالای قلعه جایی که نزدیک چشمه بود و قبلا هم اونجا استراحت کرده بودم رو واسه چادر زدن و شب مانی انتخاب کردیم.


محل شب مانی

(از راست جواد محمدی، علی اصغر محمدپور و بنده)


بعد از خوردن چایی ساعت حدود 5 عصر بود که گفتیم بریم تا شب نشده به دهنه ی غربی قلعه و غروب رو از اونجا ببینیم. با شروع راه رفتن تازه به بزرگی این قلعه پی بردیم! حدود یک ساعت راه رفتیم(البته آروم و با عکس بسیار!) اما بازم به دهنه ی آخر نرسیدیم.


بالای قلعه هنوز برف داشت و در یکی از شیار ها تا 3 متر هم برف بود روی هم که اینچنین دریاچه هایی رو درست کرده بود.

منظره ی بسیار زیبایی بود. قبلا بالای ابر ها غروب رو دیده بودم اما این بار کاملا فرق می کرد، لذت دیگه ای برامون داشت. همون جا نشستیم تا کامل خروشید غروب کرد و بعد به سمت محل چادر ها راه افتادیم.


غروب خارق العاده ی خورشید در بالای ابر ها


بعد از رسیدن به کمپ مجدد بساط چایی و نسکافه خوردن برپا شد... چیزی که هممون حسابی بهش نیاز داشتیم و با وجود نخوردن نهار فقط درخواست چایی داشتیم!!


از واجبات هر برنامه شب خوابی یه آتیش خوبه که ما یه وی آی پیش رو داشتیم!


یکی دو ساعتی که گذشت سیب زمینی ها رو در زغال ها جاسازی کردیمو بعدشم جای دوستان خالی نوش جان کردیم.

علی و جواد چون خسته بودن زودتر رفتن خوابیدن، منو رضا و مهدی هم بعد از خوردن دو تا کنسرو لوبیا مجدد چایی زدیم بر بدن :) البته مهدی و رضا هم تا ساعت 11 بیشتر دوام نیاوردن و رفتن خوابیدن. حالا من مونده بودم و دوربین گوپرو که واسه شب کلافم کرده بود با عکسای افتضاحش!
همینطور که باهاش ور می رفتم تازه دیدم حالت مخصوص شب داره و یه سری تنظیمات خاص شب که از شوق تا دو ساعت فقط عکس می گرفتم که واستون چن تاشو می ذارم....



از ترس روباه و موش ها تمام وسایل رو مجبور شدیم به سقف آویزون کنیم. مخصوصا کفش ها که به دو جفتشون "پی" مالیده بودیم.


یکی از مناظری که برای بار اول دیدم دیده شدن نور شهر ها از بالای ابر ها بود که نشد متاسفانه خوب ازش عکس بگیرم. اون سه تیکه ی روشن که دیده میشه نور شهر رامیان و آزاد شهر و دلند بود اگر اشتباه نکنم.
فوق العاده بود...


بالاخره ساعت 12:30 بنده هم به آغوش گرم کیسه خواب رفتم و تا صبح به سمفونی خرو پف مشترک دو تن از دوستان گوش دادم!!!


روز دوم:

صبح حدود ساعت 8 صبح بیدار شدیم، به محض بیرون اومدن از چادر غرق در منظره شدیم... حس می کردیم نقش جک رو در فیلم "جک و لوبیای سحر آمیز داریم!! دور تا درومون ابر بود و هیچی از شهر ها و جاده دیده نمیشد.


چایی سر صبح و دریایی از ابر



بالای قلعه یک جفت اسب نر و ماده و دو کره بودن که آزادانه در حال چرا بودن. خیلیم خونگرم بودن! حسابی با ما رفیق شده بودن!



ما این بالا روی ارتفاع با تی شرت سرسره بازی میکردیمو توی شهر با کاپشن باید میبودی


حدود ساعت 11 بعد از عکس و فیلم بسیار گرفتن با خانواده ی محترم اسب ها و سرسره بازی رو برف کوله هارو بستیم تا مسیر رو به سمت انتهای قلعه ادامه بدیم.

با شروع حرکت به سمت غرب قلعه میزان برف بیشتر شد و کلا سفید پوش شد. البته پوشش گیاهی هم فرق کرد و جنگلی شد. وقتی پایین قلعه هستید عمرا فکر نمیکنید که مساحت این بالای قلعه اینقدر زیاد باشه!!
ما چون مسیر رو قبلا نرفته بودیم و با GPS و پرس و جو از چند نفر کوهنوردای منطقه اطلاعات رو بدست آورده بودیم یکم در منطقه باید دنبال نشانه ها می بودیم و امکان داشت بعضی جاها مسیرمون رو اشتباه بریم و مجبور شیم برگردیم. اخلاق و میزان صبر و تحمل خستگی افراد گروه در اینجور برنامه ها خیلی مهم هست و بهتره که افراد انتخاب بشن برای اینجنین برنامه هایی و اطلاعیه واسه برنامه زده نشه... خداروشکر رفیقای ما گل بودن و یه کلمه هم چیزی نمیگفتن که اذیتشون می کردم :))) بلکه یکسره خنده هم برقرار بود


هر نقطه از قلعه موران زیبایی خاص خودشو داره...


شیب دهنه ی غربی قلعه کمتر هست از دهنه شرقی اما به علت اینکه برف کامل نشسته و روی برف هم یخ زده بود، همون شیب کم هم با کوله سنگین خطرناک بود.


بعد از 3 ساعت پیاده روی و دو بار اشتباه رفتن مسیر به جاده ای که در نقشه دیده بودم به رسیدیم. این جاده خاکی از یک سو به سمت کارگاه چوب بری می رفت و از سمت دیگه به آبشار پشمکی و سپس روستای پا قلعه می رسید.


رسیدن به جاده خاکی در ساعت 3 عصر


با رسیدن به جاده، به سمت آبشار پشمکی راه افتادیم تا اونجا نهار رو صرف کنیم. حدود ساعت 4 به آبشار پشمکی رسیدیم و مشغول گذاشتن چای و صرف نهار شدیم. اطراف آبشار خانواده های زیادی بودن و محل خوبو راحتی(از جهت اینکه با ماشین میشد تا نزدیک آبشار رفت) بود.


حدود ساعت 4 به آبشار پشمکی رسیدیم.


آبشار پشمکی

ارتفاع 8 متر (ثبت شده)


البته جزء جدایی ناپذیر اینطور جاها آشغال زیاد اطراف آبشار هست که خب متأسفانه هستن هنوز آدمایی که درک و فهم استفاده از این مواهب الهی رو ندارن.


از این پایین عظمت قلعه موران رو میشد به خوبی دید


بعد از خوردن نهار مختصر و چایی به سمت روستای پاقلعه راه افتادیم و حدود 6:30 عصر به روستا رسیدیم...


این هم آخرین عکس ما با قلعه موران


- فایل GPS مسیر رو دارم اگر دوست اهل طبیعت دیگه ای خواست بره بگه تا براش بفرستم.
-هر مشکل و یا نظری در رابطه با گزارش داشتید خوشحال میشم بگید.
- اگر این گزارش باعث شد به این مکان برید لطفا رعایت اخلاق و احترام به افراد محلی منطقه و چوپانان بالای قلعه رو بکنید حتما و نه تنها زباله نریزید، لزفا جمع هم بکنید اگر دیدید(زکات استفاده از گزارش همینه :) )
-در اردیبهشت ماه حتما این برنامه رو از مسیری دیگه خواهم رفت ان شاء الله.


با تشکر از صبر و تحمل دوستان عزیزم 
رضا موسی زاده، مهدی رمضانی، جواد محمدی، علی اصغر محمدپور


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۴
مجتبی .ب

نظرات  (۴)

درود.
لذت بخش بود. مرسی که وقت گذاشتید و با این همه تصاویر زیبا حالمو خوب کردید.
و ممنون از توصیه هایی برای فرهنگ سازی هر چه بیشتر راجع به جمع کردن زباله. در متن چندین بار گفته بودید و این عالیه. هنوز به گوش بعضی ها غریب و عجیبه اینکه میگیم زباله نباید ریخته بشه، و تا حد ممکن اصلا نباید تولید بشه.

با آرزوی سلامتی.
سلام
عالی بود
خیلی دلم میخواد همراهتون باشم
ان شاء الله گزارش سفرهای بعدیتون
Mitoonam id insta va tlgrameto dashte basham dooste aziz??
پاسخ:
salam dooste aziz
insta: @mojtaba.bazazan
telegram: @mojtaba0023
سلام بر فرهاد کوه شکن :)
سفرنامه زیبایی بود . لذت بردم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">